در مقالۀ قبلی بخشی از مطالب مطرح شده توسط دکتر پاتریشیا کاگلین در کنفرانس دانشکدۀ پزشکی دانشگاه نیومکزیکو را با شما در میان گذاشتیم. بخش هشتم از این مجموعه مقالات را می‌توانید در ادامه مشاهده کنید:

مهم‌ترین نتیجۀ پژوهش نروژ

نتیجه‌ای که از نظر من از همه اهمیت بیشتری دارد این است که بعد از پایان درمان و در انتهای هفته هشتم، نمرۀ ۵۸ درصد از این بیماران نشان داد که آنها بهبود پیدا کرده‌اند. به عبارت دیگر، نمره آنها زیر نمرۀ برش مربوط به جمعیت بالینی (نمره‌ای که مرز بین افراد سالم و بیمار را مشخص می‌کند و کسانی که نمره‌ بالاتر از این نمره بگیرند به این معنی است که دچار اختلالات بالینی هستند) بود. در پیگیری یک ساله نیز بیشتر از ۷۱ درصد از این بیماران نمره‌ای زیر نمرۀ برش گرفتند‌. این یافته‌ای است که دیوید مالان برای اولین بار ده‌‌ها سال پیش در مطالعات خود در کلینیک تاویستاک به آن پی برد. آن یافته‌ها حالا دارند اثبات می‌شوند؛ اینکه بیمارانی که به درمان ISTDP پاسخ می‌دهند نه تنها دستاوردهایی که از درمان داشته‌اند را در دوره‌های پیگیری بعد از درمان حفظ می‌کنند، بلکه وضعیت این بیماران بهتر و بهتر هم می‌شود؛ آن هم بدون اینکه درمان بیشتری دریافت کرده باشند! ما چطور می‌توانیم این موضوع را توضیح دهیم؟

نقش دفاع‌ها

باید این موضوع را به طریقی بررسی کنیم؛ اما به نظر من با از بین بردن دفاع‌ها می‌توان به چنین نتایجی دست یافت. از دیدگاه من دفاع‌ها در واقع مانع از رشد بیمار می‌شوند. بنابراین، ما می‌خواهیم دفاع‌ها را از بین ببریم تا بیمار به احساسات خود دسترسی پیدا کند. در نتیجه، بیمار می‌تواند با خودش و دیگران ارتباط بیشتری برقرار کند. همچنین، به نظر می‌رسد که با از بین رفتن دفاع‌ها، رشد و پیشرفت بیمار نیز اوج بگیرد.

تغییر در مغز انسان

آنچه علوم اعصاب به ما یاد می‌دهد

اگر به برخی از مطالعات جدید نگاهی بیاندازیم، کتاب شگفت‌انگیزی در این زمینه پیدا می‌کنیم که گراو، کوزالینو و دیوید اشنارچ نویسندگان آن هستند. آنها در کتاب خود مطالعاتی را گزارش کرده‌اند که به این سؤال می‌پردازند که برای تغییر دادن مغز انسان به چه چیزی نیاز است؟ به نظر می‌رسد چند عامل وجود داشته باشند که به طور قابل اطمینانی با ایجاد تغییر در مغز انسان ارتباط داشته باشند.

ایجاد و حفظ سطح بالایی از تمرکز

 اولین موردی که آنها در کتاب خود ذکر می‌کنند ایجاد و حفظ سطح بالایی از تمرکز است. بنابراین، چه در حال تلاش برای یادگیری پیانو در سن پیری باشیم و چه اینکه بخواهیم تلاش کنیم تا برخی الگوهای عادتی قدیمی خود را کنار بگذاریم، در هر دو صورت واقعاً نیاز به چنین تمرکز دقیقی داریم.

اعتمادسازی از طریق نشان دادن مهارت و شایستگی

عامل دوم، اعتمادسازی از طریق نشان دادن مهارت و شایستگی است. شکل دادن یک اتحاد درمانی مشارکتی که در طی آن دو نفر به صورت فعالانه با یکدیگر برای دستیابی به نتیجه تلاش می‌کنند به نظر ضروری می‌رسد.

تجارب مختلف

عامل بعدی این است که به بیمار کمک کنیم تا سطوح مختلفی از تجربه را داشته باشد. این کاری است که ما در درمان ISTDP تمام مدت تلاش می‌کنیم تا انجام دهیم. ما می‌خواهیم بیمار به تمام تجارب خود دسترسی داشته باشد. ما می‌خواهیم ببینیم که آیا بیمار به طور واضح می‌داند که در جلسۀ درمان چه اتفاقی دارد رخ می‌دهد؟ ما فضایی سرشار از هیجان ایجاد می‌کنیم که در آن علائم فیزیولوژیکی بیمار بیدار می‌شوند و احساسات در بدن بیمار خودشان را نشان می‌دهند.

تعامل خودمان با بیمار

علاوه بر این، ما به تعامل خودمان با بیمار توجه می‌کنیم. بنابراین، هر چقدر که بیشتر بتوانید این چهار مؤلفه را ایجاد و حفظ کنید، احتمال بیشتری وجود دارد که بتوانید مغز بیماران خود را تغییر دهید.

اضطراب و یادگیری

علاوه بر این، پژوهش‌های قابل توجهی وجود دارند که نشان می‌دهند برای تغییر دادن مغز یک انسان بزرگسال باید به او استرس و اضطراب وارد کنیم. به عبارت دیگر، اگر اضطراب بیمار خیلی پایین باشد، یادگیری جدیدی اتقاق نمی‌افتد. اگر سطح اضطراب خیلی بالا باشد و بیمار غرق اضطراب شود نیز چیز جدیدی یاد نخواهد گرفت. بنابراین، پیدا کردن سطح بهینه‌ای از اضطراب برای هر بیمار و حفظ اضطراب بیمار در آن سطح برای ایجاد تغییر در بیمار اهمیت زیادی دارد.

همچنین، ایجاد صمیمیت و لحظات عمیق و پرمعنا و دادن معنا به کل تجربۀ درمانی نیز واقعاً در مغزهای ما تغییراتی ایجاد می‌کنند.

فکر می‌کنم وقتی به این عوامل نگاه می‌کنید می‌توانید ببینید که چه ارتباط زیادی با مراحل مختلف درمان در ISTDP دارند.

برای مطالعۀ ادامۀ این مطلب، منتظر مقالات بعدی باشید.