آزمون گیری و آزمون های روان شناختی
یک ربع بیشتر تا شروع آزمون باقی نمانده و من در آستانه ی درب ورودی دانشگاه هستم. یکی از عوامل اجرایی در حالی که زیر ِلب غرولند می کند، به من زل زده تا تشخیص دهد کارت آزمونی که دستش داده ام متعلق به من است یا نه. بالاخره اجازه می دهد وارد شوم. با گام هایی تند به سمت محل امتحان می روم. مثل همیشه دیرم شده است. به سمت تابلویی که چند برگه روی آن نصب شده و عده ای دورش حلقه زده اند، حرکت می کنم. اطلاعات برگه ها نشان می دهند که محل امتحانم در طبقه سوم است. دو دقیقه مانده به هشت، صندلی شماره 980631 را پیدا کرده و می نشینم. صدای تلاوت قرآن می آید. این یعنی چند لحظه بیشتر تا شروع آزمون نمانده. چشم هایم را می بندم و نفس عمیقی می کشم؛ باید تمرکز کنم.