داروهای ضد افسردگی، اثر دارونما یا معجزه؟
(جاناتان شدلر)
تمهیدات
آیا داروهای ضد افسردگی دارونما (placebo effect) هستند یا دارویی واقعاً معجزهکننده؟ اصلا مطمئن هستید که آنها واقعا دارو هستند؟ احتمالا شاید چون احساس بهبودی میکنید جوابتان مثبت است.
بازاریابها کار فوقالعادهای انجام دادهاند تا آمریکاییها را متقاعد کنند که داروهای ضد افسردگی واقعا درمانی برای افسردگی است. اما تحقیقات علمی تصویر متفاوتی را ترسیم میکنند. مطالعات زیادی نشان میدهد که اثرات داروهای ضد افسردگی به سختی از دارونما قابلتشخیص هستند.
برای جلوگیری از برخی پیامهای کینهورزانه، من معتقد هستم که داروهای ضد افسردگی برای درصدی از افراد افسرده بسیار مؤثر هستند و آنها را برای برخی از بیماران توصیه میکنم. اما تعداد افرادی که این دارو واقعا برایشان مفید بوده است، بسیار کمتر از تعداد افرادی است که با تک تک سلولهایشان متقاعد شدهاند، که داروهای ضد افسردگی داروهای معجزه کنندهای هستند.
مداخلاتی که نمیبینیم
1)تغییر موقعیت فرد از انفعال به عامل بودن
یک دلیل اینکه داروهای ضد افسردگی خیلی قوی به نظر میرسند این است که یک سری از مداخلات روانی دیگر در همان زمان اتفاق میافتد که فرد شروع به مصرف آنها میکند. اولین مورد قبل از این اتفاق میافتد که فرد حتی پزشک خود را ببیند. ناامیدی و انفعال نشانههای اصلی افسردگی هستند. قبل از ملاقات با پزشک، چیزی در درون فرد جابجا میشود (تغییر موقعیت فرد از انفعال به عاملیت) . فرد یک تصمیم فعال برای انجام کاری میگیرد و شروع به احساس بهبودی میکند. (ما همچنین این را از تحقیقات رواندرمانی میدانیم، که نشان میدهد نشانههای افسردگی زمانی شروع به بهبود میکنند که فرد اولین قرار درمانی خود را قبل از شروع درمان برنامهریزی میکند).
2) به کلمه در آوردن درد
پس از آن، بیمار به پزشک خود میگوید که چه مشکلی دارد و تجربهاش را با کلمات بیان میکند. این ممکن است اولین باری باشد که برخی مردم آشکارا دربارهی میزان درد خود صحبت میکنند. صرفِ بیان درد عاطفی با کلمات، آن را بهبود میبخشد؛ زیرا کلمات قدرتمند هستند. پزشک نیز به بیمار گوش فرا میدهد و درد او را جدی میگیرد، قضاوت نمیکند و شرمگین نمیشود (دوباره یک مداخلهی دیگر). در نهایت، پزشک اعلام میکند که کمک در دسترس است و نشانههایی را که ممکن است گیجکننده و ترسناک باشند، عادیسازی میکند و برای بیمار توضیحشان میدهد.
این یک آبشار از مداخلات قدرتمند است و قبل از این که بیمار حتی یک قرص ضد افسردگی را قورت دهد، اتفاق میافتد. آنها فرآیند تقویت روحیه و اعتماد به نفس را آغاز و از درماندگی و ناامیدی به سوی عاملیت و امید حرکت میکنند. اما اینجاست که سردرگمی آغاز میشود. لحظهای که بیمار قرص ضد افسردگی را قورت میدهد، پزشک و بیمار، تمام بهبودی را به دارو نسبت میدهند، و به آبشار رویدادهای روانی که منجر به آن شده است، توجهی نمیکنند.
زمان شفا میدهد
دلیل دیگری که داروهای ضد افسردگی میتوانند مؤثر به نظر برسند، فقط زمان است. به طور متوسط، اپیزودهای افسردگی حدود شش ماه طول میکشند. اما مردم اولین روزی که دچار افسردگی میشوند با پزشک خود تماس نمیگیرند. آنها ماهها به تنهایی با افسردگی خود دست و پنجه نرم میکنند. سپس در تاریکترین لحظات، یعنی زمانی که هر چیز دیگری را که امتحان کردهاند شکست خورده است، با پزشک تماس میگیرند. در این مرحله، آنها سه یا چهار ماه است که در دورهی افسردگی به سر میبرند.
اگر اپیزود افسردگی یک دوره معمول را دنبال کند، افسردگی در طی هشت هفته یا بیشتر شروع به افزایش یافتن خواهد کرد. اما در این وضعیت، بیمار شروع به مصرف دارو میکند و به او گفته میشود که برای اینکه دارو اثر کند، ممکن است هشت هفته طول بکشد. و جادو! در طول هشت هفته، طبق برنامه، بیمار واقعا شروع به احساس بهبودی میکند (ولی افسردگی دورهی معمول خود را گذارنده است).
این رویدادها را از دیدگاه پزشک یا بیمار در نظر بگیرید:
قبل از شروع درمان، بیمار هر چیزی را که به ذهنش میرسید، امتحان کرده بود، اما فایدهای نداشت. سپس شروع به مصرف دارو میکند و در همان لحظه، افسردگی بهبود پیدا میکند. از آن لحظه به بعد، پزشک و بیمار متقاعد میشوند که این دارو شگفتی آفریده است و هیچچیز نظر آنها را تغییر نخواهد داد.
متن فوق از جاناتان شدلر روانشناس آمریکایی است؛ که در سایت www.psychologytoday.com در 10 فوریه 2015 منتشر شده است.