فیلم گرفتن از جلسات درمان و مسئله‌ی محرمانگی

(بخش هفدهم کنفرانس دانشگاه نیومکزیکو: پرسش و پاسخ)

در مقالۀ قبلی بخشی از مطالب مطرح شده توسط دکتر پاتریشیا کاگلین در کنفرانس دانشکدۀ پزشکی دانشگاه نیومکزیکو را با شما در میان گذاشتیم. بخش هفدهم و آخر از این مجموعه مقالات را می‌توانید در ادامه مشاهده کنید:

سوال یکی از شرکت‌کنندگان (۱۱) :

از شما خیلی ممنونم. برای ما خیلی جالب بود که از دیدگاهی آموزشی به این موضوع نگاه کنیم. من فقط کنجکاوم که بدانم اگر شما از تمام جلسات درمانی که با بیماران خود برگزار می‌کنید فیلم می‌گیرید، من فرض می‌کنم که بیماران‌تان به شما اجازه داده‌اند که از این ویدیوها در جلساتی مانند این جلسه استفاده کنید [پاتریشیا: قطعاً همین طور است]. می‌دانید، من فکر می‌کنم این ویدیوها ضبط شده‌اند و مردم می‌توانند این ویدیوها را ببینند [پاتریشیا: نه این طور نیست]. شاید هم این طور نباشد اما اگر خودمان را جای بیمار بگذاریم و این ما بودیم که ازمان فیلم گرفته می‌شد چه؟ منظورم این است که خب من فکر می‌کنم دیدن این ویدیوها باعث می‌شود که اطلاعات زیادی در مورد یک بیمار در فضایی افشا شود و به افرادی نشان داده شود که خارج از یک محیط آموزشی قرار دارند. بنابراین، از شما می‌خواهم که در این مورد توضیح دهید.

پاسخ پاتریشیا کاگلین به سؤال (۱۱) :

اول از همه باید بگویم که هرگز چنین اتفاقی نمی‌افتد. فقط افراد مشخصی اجازه دارند که فیلم جلسات درمان بیماران را ببینند. من فرمی دارم که به بیمارانم می‌دهم تا تکمیل کنند. این فرم مربوط به نحوۀ انتشار ویدیوهای جلسات درمان این بیماران است. در این فرم، سه انتخاب برای بیمارانم وجود دارد. چون فیلم گرفتن ابزار بسیار ارزشمندی در کار درمان است. حتی گاهی اوقات نیز پیش می‌آید که همین فیلم‌ها را با خود بیمار تماشا می‌کنیم. یکی از گزینه‌های این فرم این است که فیلم جلسات درمان را فقط من و خودت (بیمار) اجازه داریم که ببینیم. بنابراین، اگر شما به دیدن من بیایید و من بگویم که می‌خواهم از جلسات درمان‌مان فیلم بگیرم، خب یکی از گزینه‌ها این است که فقط من و شما اجازه داشته باشیم که این ویدیو را ببینیم.

دومین گزینه در این فرم این است که در صورت نیاز، من بتوانم این کار را هم انجام دهم که به همکاری که ارشد من است و باتجربه‌تر از من است ویدیوی جلسات درمانت را نشان دهم تا از او مشورت بگیرم. سومین گزینۀ این فرم در این مورد است که اجازه دهی از فیلم جلسات درمانت برای تدریس و آموزش و پژوهش هم استفاده کنم. آنها می‌توانند هر یک از این سه گزینه را که بخواهند انتخاب کنند. این رفتار، رفتاری بسیار سخاوتمندانه است. اگر نگویم بیشتر بیمارانی که می‌بینیم، می‌توانم بگویم بسیاری از بیمارانی که می‌بینم قبلاً نیز به روانشناس‌هایی مراجعه کرده‌اند و شکست درمانی را تجربه کرده‌اند و وقتی که من پیشنهاد فیلم گرفتن از جلسات درمان را به آنها می‌دهم، آنها به شکلی باور نکردنی از من قدردانی می‌کنند.

یکی از آسیب‌دیده‌ترین زنانی که تا کنون دیده‌ام قلب بسیار بزرگی داشت و گفت اگر دیدن فیلم جلسات درمان من می‌تواند به درمانگران دیگر کمک کند تا یاد بگیرند کارشان را بهتر انجام دهند و به دیگران کمک کنند، خوشحال می‌شوم که این کار را بکنم و به شما اجازۀ انتشار فیلم جلسات درمانم را بدهم؛ اما باز هم ما باید مراقب حفظ محرمانگی این ویدیوها باشیم. به همین دلیل است که من پرسیدم اگر کسی این بیمار را می‌شناسد، لطفاً این جلسه را ترک کند. همچنین، من فقط اجازه دارم که این فیلم را به متخصصان سلامت روان نشان دهم. به همین دلیل است که به برگزارکنندگان این جلسه گفتم هنگام پخش فیلم جلسۀ درمان بیمار باید فیلم‌برداری از این کنفرانس را متوقف کنند.

بنابراین، هیچ کس دیگری نمی‌تواند این ویدیو را تماشا کند و در واقع دیروز، فردی که به وضوح از متخصصان سلامت روان نبود به این سالن کنفرانس آمد و من مجبور شدم از او بخواهم که اینجا را ترک کند. بنابراین، من همیشه دارم تلاش می‌کنم تا محرمانگی بیماران خود را حفظ کنم و در عین حال، از این ویدیوها هم استفاده کنیم. این ویدیوها ابزار آموزشی خیلی خوبی هستند. اگر شما هیچ کار دیگری انجام ندهید و فقط فیلم جلسات درمان خود را تماشا کنید، هنگام تماشای این ویدیوها خیلی چیزهای را می‌بینید و متوجه می‌شوید؛ چیزهایی که وقتی در جلسۀ درمان بودید آنها را ندیده بودید. بنابراین، فیلم گرفتن از جلسات درمان ابزار بسیار ارزشمندی است.

بیشتر بخوانید

داروهای ضد افسردگی، اثر دارونما یا معجزه؟

(جاناتان شدلر)

تمهیدات

آیا داروهای ضد افسردگی دارونما (placebo effect) هستند یا دارویی واقعاً معجزه‌کننده؟ اصلا مطمئن هستید که آن‌ها واقعا دارو  هستند؟ احتمالا شاید چون احساس بهبودی می­‌کنید جوابتان مثبت است.

بازاریاب­‌ها کار فوق‌العاده‌ای انجام داده‌اند تا آمریکایی‌ها را متقاعد کنند که داروهای ضد افسردگی واقعا درمانی برای افسردگی است. اما تحقیقات علمی تصویر متفاوتی را ترسیم می‌کنند. مطالعات زیادی نشان می‌دهد که اثرات داروهای ضد افسردگی به سختی از دارونما قابل‌تشخیص هستند. ​

برای جلوگیری از برخی پیام‌های کینه‌ورزانه، من معتقد هستم که داروهای ضد افسردگی برای درصدی از افراد افسرده بسیار مؤثر هستند و آن‌ها را برای برخی از بیماران توصیه می‌کنم. اما تعداد افرادی که این دارو واقعا برایشان مفید بوده است، بسیار کم‌تر از تعداد افرادی است که با تک تک سلول‌هایشان متقاعد شده‌اند، که داروهای ضد افسردگی داروهای معجزه کننده‌­ای هستند. ​

مداخلاتی که نمی‌بینیم
1)تغییر موقعیت فرد از انفعال به عامل بودن

یک دلیل اینکه داروهای ضد افسردگی خیلی قوی به نظر می‌رسند این است که یک سری از مداخلات روانی دیگر در همان زمان اتفاق می‌افتد که فرد شروع به مصرف آن‌ها می‌کند. اولین مورد قبل از این اتفاق می‌افتد که فرد حتی پزشک خود را ببیند. ناامیدی و انفعال نشانه‌های اصلی افسردگی هستند. قبل از ملاقات با پزشک، چیزی در درون فرد جابجا می‌شود (تغییر موقعیت فرد از انفعال به عاملیت) . فرد یک تصمیم فعال برای انجام کاری می‌گیرد و شروع به احساس بهبودی می‌کند. (‏ما همچنین این را از تحقیقات روان‌درمانی می‌دانیم، که نشان می‌دهد نشانه­‌های افسردگی زمانی شروع به بهبود می‌کنند که فرد اولین قرار درمانی خود را قبل از شروع درمان برنامه‌ریزی می‌کند)‏. ​

2) به کلمه در آوردن درد

پس از آن، بیمار به پزشک خود می‌گوید که چه مشکلی دارد و تجربه‌­اش را با کلمات بیان می­‌کند. این ممکن است اولین باری باشد که برخی مردم آشکارا درباره­‌ی میزان درد خود صحبت می‌کنند. صرفِ بیان درد عاطفی با کلمات، آن را بهبود می‌­بخشد؛ زیرا کلمات قدرتمند هستند. ​پزشک نیز به بیمار گوش فرا می‌دهد و درد او را جدی می‌گیرد، قضاوت نمی­‌کند و شرمگین نمی‌­شود (دوباره یک مداخله­‌ی دیگر). در نهایت، پزشک اعلام می‌کند که کمک در دسترس است و نشانه‌­هایی را که ممکن است گیج‌کننده و ترسناک باشند، عادی‌سازی می‌کند و برای بیمار توضیح­شان می­‌دهد. ​

این یک آبشار از مداخلات قدرتمند است و قبل از این که بیمار حتی یک قرص ضد افسردگی را قورت دهد، اتفاق می‌افتد. آن‌ها فرآیند تقویت روحیه و اعتماد به نفس را آغاز و از درماندگی و ناامیدی به سوی عاملیت و امید حرکت می­‌کنند. ​اما اینجاست که سردرگمی آغاز می‌شود. لحظه‌ای که بیمار قرص ضد افسردگی را قورت می‌دهد، پزشک و بیمار، تمام بهبودی را به دارو نسبت می‌دهند، و به آبشار رویداد‌های روانی که منجر به آن شده ­است، توجهی نمی‌کنند.

زمان شفا می‌دهد

دلیل دیگری که داروهای ضد افسردگی می‌توانند مؤثر به نظر برسند، فقط زمان است. به طور متوسط، اپیزودهای افسردگی حدود شش ماه طول می‌کشند. اما مردم اولین روزی که دچار افسردگی می‌شوند با پزشک خود تماس نمی­‌گیرند. آن‌ها ماه‌ها به تنهایی با افسردگی خود دست و پنجه نرم می‌کنند. سپس در تاریک‌ترین لحظات، یعنی زمانی که هر چیز دیگری را که امتحان کرده‌اند شکست‌ خورده است، با پزشک تماس می­‌گیرند. در این مرحله، آن‌ها سه یا چهار ماه است که در دوره­‌ی افسردگی به سر می‌برند. ​

اگر اپیزود افسردگی یک دوره معمول را دنبال کند، افسردگی در طی هشت هفته یا بیشتر شروع به افزایش یافتن خواهد کرد. اما در این وضعیت، بیمار شروع به مصرف دارو می‌کند و به او گفته می‌شود که برای اینکه دارو اثر کند، ممکن است هشت هفته طول بکشد. و جادو! در طول هشت هفته، طبق برنامه، بیمار واقعا شروع به احساس بهبودی می‌کند (ولی افسردگی دوره­‌ی معمول خود را گذارنده­ است). ​

این رویدادها را از دیدگاه پزشک یا بیمار در نظر بگیرید:
قبل از شروع درمان، بیمار هر چیزی را که به ذهنش می­‌رسید، امتحان کرده ­بود، اما فایده‌ای نداشت. سپس شروع به مصرف دارو می­‌کند و در همان لحظه، افسردگی بهبود پیدا می­‌کند. از آن لحظه به بعد، پزشک و بیمار متقاعد می­‌شوند که این دارو شگفتی آفریده ­­است و هیچ‌چیز نظر آن‌ها را تغییر نخواهد داد.​ ​

متن فوق از جاناتان شدلر روانشناس آمریکایی است؛ که در سایت  www.psychologytoday.com  در 10 فوریه 2015 منتشر شده است.

بیشتر بخوانید
توماس آگدن

توماس آگدن ، روانکاوِ شاعر

توماس آگدن روانکاو و رمان نویس 76 ساله‌ی آمریکایی معروف به روانکاو شاعر و از شارحین برجسته‌ی رویکرد روابط موضوعی[1] است. دلیل شهرت او به “روانکاو شاعر” علاقه‌ی او به ادبیات و نشر چندین کتاب رمان است. کسی که کارهای آگدن را می‌خواند، با حجمی از استعاره و شاعرانگی روبرو می‌شود و همین مسئله خوانش آگدن را تبدیل به امری خوشایند می‌کند.

تحصیلات

 آگدن در مقطع لیساس در اَمهِرست کالج و سپس برای مقاطع ارشد و دکترای عمومی  در دانشکده‌ی پزشکی دانشگاه ییل به تحصیل پرداخت. که پس از آن در همانجا تخصص روانپزشکی‌اش را نیز به اتمام رساند.

او یک سال در کلینیک تاویستاک لندن در سمت دستیار روانپزشک فعالیت کرد و آموزش روانکاوی خود را در موسسه‌ی روانکاوی سانفرانسیسکو کامل کرد.  وی برای بیش از 25 سال به عنوان یکی از مدیران مرکز مطالعات پیشرفته‌ی اختلالات سایکوتیک مشغول به کار بود و هم اکنون نیز به عنوان روانکاو ناظر و مربی در مؤسسه‌ی روانکاوی کالیفرنیای شمالی مشغول به فعالیت است.

تامس آگدن و روابط موضوعی

توماس آگدن، با شرح و تأویل آرای کلاین و بیون و وینی‌کات و تاثیر آنها بر درمان روانکاوی کار خود را آغاز کرد و سهمی عمده در بسط و فهم عمیق‌تر مواضع دوگانه‌ی کلاین و ایده‌ی وینیکات در باب وضعیت متناقض انسانی داشت.

از جمله ابداعات نظری و ارزشمند توماس آگدن می‌توان به “موضع اُتیستیک-مجاور” و “ضلع سوم روانکاوی”، ” گونه‌های تفکر” و” خیال پروری” اشاره کرد.

موضع اُتستیک- مجاور

توماس آگدن موضع‌های دوگانه‌ی ملانی کلاین، یعنی موضع پارانویید- اسکیزویید و موضع افسرده‌وار را در فرایند رشد به عقب بُرد و آن را موضع اُتستیک- مجاور نامید.
 او در این باره می‌نویسد: ” ایده‌ی اُتستیک- مجاور یعنی شیوه‌ای از خلق تجربه که ابتدایی تر از موضع‌های پارانویید- اسکیزویید و افسرده‌وار است اما ماهیتی همسنگ آن‌ها دارد. این وضعیتِ ذهنی تقریباً به تمامی تجربه‌ای با محوریت حس است که در آن نه درون هست و نه بیرون، و فقط سطوح و محیط در میان است.” (آگدن، 2006)

ضلع سوم روانکاوی

اصطلاح ضلع سوم روانکاوی به عنصر بین ذهنی‌ای اشاره دارد که حاصل برهم‌کنش ذهن بیمار و روانکاو در سطح هشیار و ناهشیار است. به باور آگدن رابطه‌ی درمانی هویتی مستقل دارد که بر جلسه‌ی درمان تاثیر می‌گذارد و در این تاثیر از دو عنصر دیگر یعنی بیمار و روانکاو کم اهمیت‌تر نیست.
” زندگی و مردگیِ لحظه لحظه‌ی جلسه‌ی روانکاوی احتمالاً مهم‌ترین شاخص فرایند درمان است.” (آگدن، 1944)

روانکاو و بیمار، هر یک از ضلع سوم روانکاوی درک خاص خود را دارند و البته ضلع سوم روانکاوی بیشتر از ناهشیار و هشیار بیمار سرچشمه می‌گیرد تا درمانگر.

سه گونه‌ی تفکر: تفکر جادویی، تفکر رویاگون و تفکر دگرگون ساز

*مقصود از تفکر جادویی، تفکری است مبتنی بر فانتزیِ قدرت مطلق در خلق واقعیت روانی که فرد آن را “واقعی‌تر” از واقعیت عینی و خارجی می‌پندارد. همچون شیوه‌ی تفکری که در دفاع‌های مانیک[2] می‌توان دید. در این تفکر، واقعیتِ برساخته به جای واقعیتِ خارجی می‌نشیند و بدین سان، ساختار دنیای درونی حفظ می‌شود.

*تفکر رویاگون به تفکری اشاره دارد که در فرایند رویابینی رخ می‌دهد. این شگفت‌انگیزترین و عمیق ترین شیوه‌ی تفکر آدمی است که هم در دنیای بیداری روی می‌دهد و هم در عالم خواب.

*تفکر دگرگون ساز، گونه‌ای از تفکر رویاگون است که در آن آدمی شیوه‌ی نظم‌دهی تجارب خود را از اساس دگرگون می‌کند.

خیال پروری

از دید آگدن خیال‌پروری حالتی ذهنی است، حال آنکه دیگر پیروان بیون خیال‌پروری را کارکردی روانکاوانه به شمار می‌آورند که خودانگیخته و به شکل تصور یا نموداری عاطفی پدیدار می‌شود. آنچه او خیال پروری می‌خواند از دید بسیاری همان تداعی آزاد است. آگدن می‌گوید خیال پروری محصول تعاملی بیناذهنی و ناهشیار(اما نامتقارن) است، که او آن را ضلع سوم روانکاوی بیناذهنی می‌نامد.

کتاب شناسی

توماس آگدن تاکنون یازده کتاب در زمینه‌ی روانکاوی منتشر کرده است که به 19 زبان ترجمه شده اند و از جمله‌ی مهمترین آنها می‌توان به :

همانند سازی فرافکنانه و فنون روان درمانی(1982) ، ماتریس ذهن: روابط موضوعی و گفتگوی روانکاوانه(1986)، کرانه‌ی ابتدایی تجربه(1989)، سوژه‌های روانکاوی (1994) و … اشاره کرد.


[1] Object Relations

[2] Manic

بیشتر بخوانید

آیا می‌توان به بیمار نیازمند برای جلسات روان‌درمانی تخفیف داد؟

 (جان فردریکسون پاسخ می‌دهد)

تمهیدات

گاهی اوقات بیمار به دلیل شرایط بد مالی جلسات روان درمانی را قطع می‌کند. چگونه باید این مسئله را مدیریت کرد؟ تا چه میزانی می‌توان به بیمار تخفیف داد و چگونه باید این موضوع را با بیمار در میان گذاشت؟
نمی‌دانم کار درستی است یا نه اما من بیمارانی دارم که بنا به شرایط سخت مالی (این مسئله در ایران رایج است) ده درصد هزینه‌ی جلسات را پرداخت می‌کنند. من چطور میتوانم اثرات احتمالی این مسئله را بررسی کنم؟
با تشکر از محسن برای پرسیدن این سئوال!

این یک پرسش بسیار بحث برانگیز است. بعضی از صاحب نظران مانند رابرت لنگز[1] معتقدند که هر گونه کاهش هزینه و تخفیف دست مزد چارچوبِ درمانی[2] را نقض می‌کند و منتهی به شکست درمان می‌شود. اما برخی دیگر معتقدند که کاهش هزینه و تخفیف آسیبی به درمان نمی‌زند. بنابراین به نظر می‌رسد که مجبوریم به صورت موردی با نگاه علمی به این موضوع بپردازیم:

“پاسخ به مداخله چه بود؟”

من سالها در یک کلینیک با نرخ ویزیت پایین کار کرده‌ام و می‌دانم حق ویزیت کم معانی متفاوت و زیادی برای درمانجویان مختلف دارد.

وضعیت مالی درمانگر

اول از همه، تخفیفی که شما می‌دهید بستگی به وضعیت مالی خودتان به عنوان درمانگر دارد. نیازهای مالی شما هم باید برطرف بشود. به صورت خودکار کاهش هزینه و حق ویزیت بدون کاوش و بررسی وضعیت مالی بیمار یا بدون درنظر گرفتن وضعیت مالی خودتان احتمالاً باید به صورت شکلی از مازوخیسمِ درمانگر در نظر گرفته شود.

بی‌ارزش سازی[3] روان‌درمانی

گاهی اوقات در حین بررسی وضعیت مالی درمانجو، متوجه می‌شویم که او حق اشتراک یک شبکه‌ی تلویزیونی گران قیمت را خریده است یا برای تعطیلات به هاوایی سفر کرده است! این نشانه‌ی این است که بیمار رواندرمانی را بی‌ارزش‌سازی کرده و در واقع می‌کوشد درمانگر را مجبور کند که به این شیوه‌ی زندگی‌اش یارانه بدهد. این اطلاعات مهم و مفیدی برای ورود و فهم مشکلات بیمار است.

مازوخیسم مستتر

گاهی اوقات، بیمار تلاش می‌کند هزینه‌ای را بپردازد که واقعاً برای وضعیت اقتصادی‌ای که دارد بالاست. اینجا ما باید نوع رابطه‌ای که این داینامیسم به خودی خود می‌سازد را بررسی کنیم که آیا این موضوع همان الگوی رابطه‌ای تکرار شونده‌ایست که باید به آن نگاه کنیم یا نه.
من بیماری داشتم که از من می‌خواست ده جلسه در هفته او را ببینم. وقتی پرسیدم که چگونه میتواند هزینه جلسات را تامین کند، گفت که می‌تواند از حساب پس‌اندازش برداشت کند. وقتی در این مورد بیشتر تحقیق کردم، متوجه شدم تحلیل گر قبلی او هفته‌ای ده جلسه او را می‌دیده و تقریباً حساب پس انداز او را خالی کرده است!
بنابراین ما باید به رابطه‌ی استثمارگرانه و مازوخیستی او در درمان قبلی‌اش که از من نیز دعوت می‌کرد آنرا بازآفرینی کنم نگاه می‌کردیم.

توجه به پاسخ بیمار در سطح هشیار و ناهشیار

بنابراین همواره اول جزئیات وضعیت مالی بیمار را بررسی کنید. هنگامی که تصمیم می‌گیرید که تخفیف بدهید، به پاسخ بیمار توجه کنید؛ زیرا پیشنهاد شما قطعاً احساساتی را در بیمار برمی‌انگیزد. بعضی از بیماران با قدردانی در سطح هشیار و ناهشیار پاسخ می‌دهند. و بعضی از بیماران از اینکه شما را استثمار کرده اند لذت می‌برند. بعضی از بیماران نگران این می‌شوند که شما حواستان به خودتان نیست. به عبارتی دیگر، کاهش هزینه و تخفیف دادن محرکی است که می‌تواند هر تعدادی از فانتزی‌های ناهشیار درباره‌ی درمانگر را تحریک کند.

بررسی چند مثال موردی

بنابراین شما باید به محتوای اخیر و در لحظه‌ی کاهش هزینه و تخفیف به بیمار برای شنیدن معنی ناهشیار آن نزد درمانجو توجه کنید. بیایید به چند مورد نگاه کنیم:

فرض کنید بیمار راجع به مادری صحبت می‌کند که هر آنچه در توان دارد را تا مرز فرسودگی ارائه می‌دهد، و در نتیجه خودش را در خانواده خسته و فرسوده می‌کند. اینجا بیمار ناهشیارانه نگران است این حق ویزیت پایین شما را تهی کند و به شما آسیب بزند.

یا فرض کنید بیماری راجع به معلمی صحبت می‌کند که زمان زیادی را به یکی از همکلاسی‌های او اختصاص می‌دهد اما در عوض انتظار دریافت خدمات جنسی از او دارد. اینجا بیمار به صورت ناهشیار نگران این است که این کاهش هزینه و تخفیف در واقع ترفندی است برای گرفتن چیزی دیگر در ازای آن.

یا فرض کنید بیماری درمورد ماجرای سرقت از بانکی که در رزونامه درباره‌ی آن خوانده صحبت می‌کند. اینجا بیمار ناهشیارانه نگران آن است که حق ویزیت پایین به معنی این است که او از شما سرقت کرده است.

یا بیمار ممکن است درباره‌ی پدری صحبت کند که پول زیادی به دخترش می‌دهد و برای او خانه می‌خرد، اما در ازای آن او باید هرچیزی که پدر می‌گوید را بدون چون و چرا انجام دهد. اینجا بیمار نگران این است که کاهش هزینه‌ی درمان و تخفیف به این معنی است که او باید همواره با شما موافقت کند و در جلسه درمان تسلیم شما باشد.

نتیجه گیری و توصیه‌ی پایانی

جالب اینجاست که در تمام این مثال‌ها، بیمار به صورت هشیارانه قدردانی خود را بیان و به صورت ناهشیار ترس و نگرانی خود را ابراز کرده است. به همین دلیل است که ما باید هم به پیام‌های هشیار و هم به پیام‌های ناهشیاری که بیمار به ما می‌دهد توجه کنیم.

البته ممکن است بیمار هشیارانه از شما قدردانی کند سپس درباره‌ی پدربزرگی حرف بزند که به پسرعمویش پول داده و باعث شده او بتواند به دانشگاه برود و آدم موفقی شود. اینجا بیمار در سطح ناهشیار هم از شما بابت ممکن کردن یک آنیده متفاوت برای او قدردان است.

البته برخی افراد سفت و سخت طبق قوانین و پروتکل عمل می‌کنند: “هرگز تخفیف ندهید” یا ” تخفیف بدهید” . اینجا توصیه من اینست که ما طبق این اصول عمل کنیم:

1) وضعیت مالی بیمار را بررسی و کاوش کنید تا نیازمندی او به تخفیف و کاهش هزینه برای شما روشن و واضح شود.

2) اگر تصمیم به کاهش هزینه و تخفیف دادن کردید پاسخ هشیارانه و ناهشیارانه‌ی بیمار را ارزیابی کنید. پاسخ‌های هشیارانه و ناهشیارانه‌ی بیمار تعیین می‌کند که آیا تخفیف دادن و کاهش هزینه فکر خوبی بوده یا نه. به جای تمرکز روی ایده‌هایی که توی سرتان دارید به پاسخ هشیار و ناهشیاری که از جانب بیمار می‌آید توجه کنید.


[1] Robert Langs

[2] Frame

[3] Devaluing

بیشتر بخوانید
هربرت روزنفلد

هربرت روزنفلد، روانکاو نئوکلاینی از نگاه رابرت هینشلوود

هربرت روزنفلد (Herbert Rosenfeld) روانکاو نئوکلاینی که 40 سال پیش از دنیا رفت اکنون از روانکاوان مهم معاصر به حساب می‌آید. بسیاری از هم فکران او هنوز به کار بالینی مشغولند و از شخصیت‌های تاثیرگذار بر روانکاوی معاصر می‌باشند. حضور و تاثیر او در دنیای روانکاوی هنوز هم محسوس است. آثار دوران‌ساز وی در نوع خودش بدیع بود. او با انتشار نوشته‌هایی درباره‌ی روان‌پریشی و رنج‌های عمیق آدمی طرحی نو در نگاه به روان آدمی در انداخت. وی از شاگردان مهم ملانی کلاین که بانی روانکاوی کودک محسوب می‌شود بود و درکنار ویلفرد بیون و هانا سگال مفاهیمِ کلاینی‌ای همچون همانندسازی فرافکنانه و روان‌پریشی را بسط داد.

روزنفلد علاقمند به روانکاوی مراجعین روانپریش مثل اسکیزوفرنی به جای دارو درمانی بود. مقالات ابتدایی او عمدتاَ درباره‌ی روانپریشی و شخصیت مرزی است که شاید تا پیش از این روانکاوی از پرداختن به این مفاهیم ناتوان بوده ‌است. بعد از آن به درمان خودشیفتگی علاقمند شد و به مفاهیمی همچون خودشیفتگی منفی، خودشیفته‌ی پوست کلفت/نازک که از مفاهیم ابداعی اوست پرداخت.

هربرت روزنفلد از آخرین روانکاوانی است که با ملانی کلاین تحلیل شد و از اندیشه‌ی او تاثیر مستقیم پذیرفت. می‌توان او را از مهم‌ترین روانکاوان کلاینی که نقش مهمی در آموزش روانکاوی کلاینی بعد از مرگ استادش داشت به حساب آورد.

در پایان به معرفی آثاری از او می‌پردازیم که شاید تا قبل از او کمتر کسی در روانکاوی به آن پرداخته باشد. فهم اندیشه‌های هربرت روزنفلد برای روانکاوان و رواندرمانگرانی که به روانپریشی، شخصیت مرزی، خودشیفتگی ،اعتیاد و مراجعین سخت با رنج‌های عمیق علاقه دارند ضروری است.

تولد

هربرت روزنفلد  در سال 1910 در  نورنبرگ در خانواده‌ای متوسط به دنیا آمد. سال تولد او با برگزاری اولین  همایش بین المللی روانکاوی در شهر نورنبرگ هم زمان بود. او از نسل دوم (یا شاید سوم) روانکاوان بود. روزنفلد فرزند دوم خانواده بود و یک خواهر بزرگتر و دو خواهر کوچکتر داشت و پدرش صاحب کسب و کار کشاورزی و پرورش رازک بود.

زندگی  شخصی و حرفه‌ای روزنفلد

هربرت روزنفلد بر خلاف سنت آن دوران وارد کارِ خانوادگی نشد و در سال 1930 در رشته‌ی پزشکی(دانشگاه مونیخ) تحصیل را آغاز کرد. از آنجایی که یهودی زاده بود اجازه‌ی کار در آلمان تحت اشغال نازی به عنوان پزشک را نداشت و به همین علت در سال 1936 به انگلستان مهاجرت کرد. مدارک پزشکی او در لندن تایید شد اما هنوز به عنوان یک مهاجر قادر به کار بالینی نبود. او در کلینیک تاویستاک به فراگیری رواندرمانی پرداخت و در سال 1940 دوره‌هایی را به عنوان یک رواندرمانگر واجد شرایط گذراند. پس از آن در بیمارستان وارنفورد، آکسفورد و بیمارستان مودزلی لندن کارکرد. زیرا به عنوان یک پناهنده‌ی سیاسی از آلمان، نیازی به حضور اجباری در ارتش به عنوان پزشک نداشت.

سپس توسط ملانی کلاین روانکاوی شد و در سال 1945 در کلینیک روانکاوی لندن آموزش روانکاوی را به پایان رساند و عضو رسمی انجمن و از روانکاوان این موسسه شد. پس از آن والدین روزنفلند نیز به انگلستان آمدند اما خواهرانش به نقاط مختلفی از جهان مهاجرت کردند. در سال 1941 با لوتی که او نیز پناهنده‌ای از آلمان بود در انگلستان ازدواج کرد که حاصل آن ازدواج سه فرزند و تعدادی نوه شد. او سالها در دفتر کارش در لندن مشغول به روانکاوی و آموزش روانکاون جوان بود.

ویژگی‌های اخلاقی

هربرت روزنفلد مردی ساکت و جدی با خنده‌ای ملایم بود. حساسیت بالای او به تجربه‌های دیگران بود که او را به روانکاوی خوش ذوق بدل می‌کرد. جدیت و مهارت او باعث شد یکی از اولین روانکاوان یهودی باشد که به روانکاوانی که در سال 1970 به آلمان بازگشتند سوپرویژن داده است.

مرگ

روزنفلد در سال 1986 در لندن از دنیا رفت. درست قبل از برگزاری یک سمینار عصرگاهی دچار سکته‌ی مغزی شدید شد و درسن76 سالگی درگذشت. آخرین کتاب او و سمینارهایش بعد از مرگ او چاپ شدند.

آثار مهم هربرت روزنفلد

حالت های روانپریش، 1965

این کتاب شامل مقالاتی است درباره‌ی روانکاوی یک مورد اسکیزوفرنیک، پارانویا، اعتیاد و الکلیسم. شاید دراندیشه‌های کلاسیک‌تر روانکاوی چنین مواردی دور از حیطه و چارچوب اثرگذاری روانکاوی محسوب می‌شد. اما گزارش‌های موردی این کتاب مهر تاییدی است بر توانمندی روانکاوی دردرمان اختلالات شدید روانی.

تنگنا و تاویل، 1987

“تنگنا و تاویل ” عنوان آخرین کتاب روزنفلد است که بعد از مرگش منتشر شد. روزنفلد در این کتاب بیشتر به موفقیت و شکست‌های درمانی و رابطه ی روانکاو و مراجع پرداخته است. علاوه بر ارائه‌ی کیس‌های خودشیفته، او در این کتاب به بسط و توضیح همانندسازی فرافکنانه در کار بالینی پرداخته است. منتقدان و متخصصان این کتاب را مهم ترین اثر او می‌دانند.

سمینارهای ایتالیایی، 2001

سمینارهای ایتالیایی مجموعه درسگفتارهایی است از روزنفلد که به دو بخش تقسیم شده است. سمینارهای نظری و سمینارهای عملی. در بخش نظری به توضیح مفاهیمی درباره‌ی روانپریشی، اختلالات روان‌تنی و… پرداخته شده است. اما در بخش عملی به جنبه‌های بالینی مفاهیمی همچون فانتزی، اضطراب گزند و آسیب و انتقال در روانپریشی پرداخته شده است.

منبع: کتاب هربرت روزنفلد، معرفی معاصر. رابرت هینشلوود، 2023

بیشتر بخوانید

تعارض در برابر نقصان و اهمیت نگهدارنده بودن محیط درمانی

بخش هفتم پرسش و پاسخ‌های مطرح‌شده در کنفرانس دانشگاه نیومکزیکو

در مقالۀ قبلی بخشی از مطالب مطرح شده توسط دکتر پاتریشیا کاگلین در کنفرانس دانشکدۀ پزشکی دانشگاه نیومکزیکو را با شما در میان گذاشتیم. بخش شانزدهم از این مجموعه مقالات را می‌توانید در ادامه مشاهده کنید:

سوال یکی از شرکت‌کنندگان (۹) :

برخی از مدل‌های درمانی، بر تعارض و برخی دیگر بر نقص [منظور این شرکت‌کننده conflict دربرابر deficit است] تأکید دارند [پاتریشیا کاگلین: بله] به نظر می‌رسد که درمان ISTDP بیشتر تعارض محور است [دکتر پاتریشیا کاگلین: بله کاملاً] کنجکاو بودم که بدانم اگر متوجه شوید بیمارانی هستند که واقعاً نمی‌توانند تحت این درمان قرار بگیرند بیشتر به این خاطر که مشکلی که آنها دارند از نوع یک نقص است و نه تعارض، در کار با این بیماران چه می‌کنید؟

پاسخ دکتر پاتریشیا کاگلین به سؤال (۹) :

بله، بله این سؤال، سؤال خیلی خوبی است. الان حدود ۲۲ سال است که کار درمان با رویکرد ISTDP را انجام می‌دهم و به اندازه انگشتان یک دست و نه بیشتر چنین بیمارانی را دیدم که مشکل آنها از نوع نقص باشد نه تعارض. آنچه ممکن است نقص به نظر برسد، اگر بدانید که چطور به عنوان یک مکانیسم دفاعی آن را به چالش بکشید و از آن دفاع عبور کنید، می‌بینید که ظرفیت بیمار بروز پیدا می‌کند و رشد می‌یابد. پژوهش‌های زیادی هستند که نشان می‌دهند همه ما با دو عامل برانگیزاننده ذاتی به دنیا می‌آییم.

یکی از آن عوامل، تبدیل شدن به خود واقعی است. اگر برای آزمایش این فرضیه، به نوزادان توجه کنیم، می‌بینیم که آنها از روز اولی که به دنیا می‌آیند دارند سعی می‌کنند ببینند که من چطور می‌توانم روی دنیا تأثیر بگذارم؟ من چه کسی هستم؟ و دومین عامل، شکل دادن یک دلبستگی ایمن است. بنابراین، مهم نیست که میل به داشتن خودی اصیل (authentic selfhood) و نیاز به ارتباط سرکوب و پنهان شده باشد. این دو نیاز جایی در درون ما وجود دارند‌. بنابراین، افرادی که مشکلشان از نوع نقص داشتن است قطعاً وجود دارند.

بیمار خانمی را به یاد می‌آورم که حدود ۷۰ سال یا همچین چیزی راهبه بود. من در کار با این خانم هرچیزی را امتحان کردم. وقتی که ارزیابی کردم، مشخص بود که او در همانندسازی هیجانی (emotional identification) نقص داشت. او هیچ وقت درکی از عشق یا پول نداشته است و این واقعاً یک نقص در او بود؛ اما من متوجه شده‌ام که چنین مشکلاتی بسیار نادر هستند. حداقل در بیماران سرپایی من، چنین بیمارانی خیلی کم بودند‌. بنابراین، بله من معمولاً چنین بیمارانی را ندیده‌ام.

سؤال یکی از شرکت‌کنندگان (۱۰) :

مسئله‌ای من را شوکه کرده است که به نظر کاملاً ساده می‌رسد و آن مسئله این است که این بیماری که در اینجا فیلم جلسه درمانش را به ما نشان دادید، حرف‌هایی در این مورد می‌زند که دوست دارد شما را لگدمال کند و در همین جا بکشد و چنین چیزهایی می‌گوید و شما با لحن صدایی آرام، این صحبت‌ها را بازگو می‌کنید [پاتریشیا: درست است] منظورم این است که آنچه در اینجا اهمیت دارد، لحن صدای شما و عاطفه شما است که در اینجا آرام و پایین است.

به نظر من آنچه در اینجا از همه بخش‌های دیگر اهمیت بیشتری دارد، همین موضوع است [پاتریشیا: کاملاً موافقم] و این مسئله کاملاً من را شوکه کرد. البته حالا فکر می‌کنم تمام موضوعاتی که در موردشان صحبت شد آنجا مهم هستند. به عبارت دیگر، شما باید بتوانید این چیزهایی که بیمار از خودش بروز می‌دهد را تحمل کنید تا میزان هیجانی را که به او بازتاب می‌دهید کنترل کنید. 

پاسخ پاتریشیا کاگلین به سؤال (۱۰) :

درست است، درست است؛ بله. این واقعاً درست است که توانایی حاضر ماندن در جلسه درمان و همراه شدن با بیمار را داشته باشیم؛ اما باید به شکلی آرام این کار را انجام دهیم. بنابراین من در چنین مواقعی از بیمار فاصله نمی‌گیرم. همچنین، با نشان دادن احساسات در واکنش به این اتفاق یا مضطرب شدن هم خودم را زیاد درگیر نمی‌کنم. بنابراین، من فکر می‌کنم اینکه بتونیم در لحظه در کنار بیمار حضور داشته باشیم و با او همراه شویم و تمام این اتفاقات را تحمل کنیم بدون اینکه به هم بریزیم، تأثیر چشمگیری بر بیمار می‌گذارد. درست است درست است.

برای مطالعۀ ادامۀ این مطلب، منتظر مقالات بعدی در سایت ما باشید. در ادامه این مجموعه مقالات نیز تعداد دیگری از سوالات مطرح شده توسط شرکت کنندگان در این کنفرانس را مشاهده خواهید کرد. علاوه بر این، پاسخ های داده شده به این سوالات توسط دکتر پاتریشیا کاگلین را نیز مشاهده خواهید کرد.

بیشتر بخوانید
سوپرویژن گروهی

پاتریشیا کاگلین دلاسلوا از ضرورت سوپرویژن گروهی می‌گوید

بخش ششم پرسش و پاسخ های مطرح شده در کنفرانس دانشگاه نیومکزیکو

در مقالۀ قبلی بخشی از مطالب مطرح شده توسط دکتر پاتریشیا کاگلین در کنفرانس دانشکدۀ پزشکی دانشگاه نیومکزیکو را با شما در میان گذاشتیم. بخش پانزدهم از این مجموعه مقالات را می‌توانید در ادامه مشاهده کنید:

سوال یکی از شرکت‌کنندگان (۸) :

خیلی ممنونم از شما. صحبت‌ها خیلی جالب بود. در ادامه صحبت‌هایی که داشتید و با توجه به اینکه مدت‌هاست که بر کار کارورزان درمانگری نظارت می‌کنید، می‌خواستم بپرسم یکی از مواردی که برای افراد بسیار چالش برانگیز است، توانایی تحمل عواطف قوی بیمارانشان است [پاتریشیا کاگلین: درست است] و از این عواطف به شیوه‌های مختلف فرار می‌کنند. بنابراین، کنجکاو بودم که بدانم شما که با کارورزان مختلف کار می‌کنید و شغلی دارید که نیازمند این مهارت‌های دقیق است، چطور می‌توانید این کار را انجام می‌دهید؟

پاسخ دکتر پاتریشیا کاگلین به سؤال (۸) :

باید در خودمان ظرفیتی شکل دهیم برای اینکه بتوانیم احساسات شدید را تحمل کنیم آن هم بدون اینکه دچار اضطراب بیش از حد شویم و یا بدون اینکه خودمان به استفاده از مکانیسم‌های دفاعی رو بیاوریم. من فکر می‌کنم ترکیبی از رشد شخصی و اینکه به نظرم بیشتر افرادی که انگیزه دارند چنین درمانی را انجام دهند خیلی زود یه این نتیجه می‌رسند که بهتر است خودم هم تحت چنین درمانی قرار بگیرم.

بنابراین، حتی اگر آنها درمان روانپویشی سنتی خوبی هم دریافت کرده باشند، این نوع از درمان را تجربه نکرده‌اند. بنابراین، آنها به نوعی می‌دانند که واقعاً هنوز با مکانیسم‌های دفاعی خود نیز مواجه نشده‌اند و کنار نیامده‌اند تا به احساسات و تکانه‌های خود دسترسی پیدا کنند. بنابراین، به این شیوه هم رشد و تحول شخصی پیدا نکرده‌اند. با این حال، شیوه‌ آموزش این نوع از درمان به شکل گروهی است؛ گروه‌هایی که بسیار منسجم هستند. من به مدت سه سال به یک گروه از درمانگران آموزش می‌دهم.

جلسات سوپرویژن گروهی

ما در این گروه‌ها وقتی که فیلم‌های جلسات درمان خود را به نمایش در می‌آوریم، مدام داریم خودمان را افشا می‌کنیم و شروع به این می‌کنیم که فضایی را برای افزایش ظرفیت خودمان ایجاد کنیم. صرف یاد گرفتن مهارت‌ها کافی نیست؛ بلکه علاوه بر این، باید چنین ظرفیت‌هایی را نیز در خودمان شکل دهیم، باید به خودمان آگاه باشیم و به عنوان مثال بدانیم که اوه! الان دارم مضطرب می‌شوم یا می‌دانم که الان دارم عقلانی سازی می‌کنم و وقتی بیمار عقلانی سازی کرد من هم با او همراهی کردم.

دوانلو و همچنین من خودم نیز متوجه شدیم که مواجهه با این اطلاعات در طی آموزش و حضور یافتن در این گروه‌های سوپرویژن ، یعنی جایی که می‌توانیم در آنجا در مورد احساساتمان صحبت کنیم و بگوییم که چه چیزی در درونمان بیدار شده، نیز بسیار کمک کننده است و به نظر می‌رسد افرادی که در گروه‌های سوپرویژن حضور می‌یابند، بهتر و بهتر می‌توانند احساسات شدید بیمار را تاب بیاورند.

هرچقدر که بیشتر رواندرمانی با این رویکرد را امتحان کنید و در آن موفق شوید و ببینید که در بیماران چه تغییرات عمیقی رخ می‌دهد، اعتماد به نفستان بالاتر می‌رود. بنابراین، من فکر می‌کنم که این سؤال، سؤال خیلی خوبی در مورد ادغام این دو مؤلفه است. من فکر می‌کنم آموزش و رشد شخصی هر دو لازم هستند.

برای مطالعۀ ادامۀ این مطلب، منتظر مقالات بعدی در سایت ما باشید.

در ادامه این مجموعه مقالات نیز تعداد دیگری از سوالات مطرح شده توسط شرکت کنندگان در این کنفرانس را مشاهده خواهید کرد. علاوه بر این، پاسخ های داده شده به این سوالات توسط دکتر پاتریشیا کاگلین را نیز مشاهده خواهید کرد.

بیشتر بخوانید
لغزش فرویدی

لغزش فرویدی : آسیب‌شناسی روانی زندگی روزمره

لغزش فرویدی یا تپق فرویدی- مجموعه‌ای از کردارپریشی‌های غیر عمدی با انگیزه‌های ناهشیار- موضوع نوشته‌ی پیش روست. در قسمت قبل از سلسله مطالب مرتبط با معرفی کتاب “آسیب شناسی روانی زندگی روزمره” به مباحث مرتبط با اختلال در حافظه و فراموشی‌های روانزاد پرداختیم. (از اینجا بخوانید) فراموشی‌هایی که هرچند ممکن است در ظاهر معصوم و بی‌دلیل به نظر برسند اما با یک نگاه دقیق تر دارای انگیزه‌های زیرین و ناهشیار هستند. و در این مسیر انواع آن از جمله فراموشی کلمات و اسامی خاص، فراموشی اسامی و کلمات خارجی و فراموشی نام‌ها و رشته‌ی کلمات را بررسی کردیم.

در این نوشته به لغزش‌ زبانی ، لغزش قلم و اشتباهات خوانداری و فراموشی برداشت‌ها و قصدها می‌پردازیم.

لغزش زبانی

لغزش‌‌های زبانی که یکی از انواع معروفِ لغزش‌ فرویدی[1] است، عنوان پنجمین فصل از کتاب “آسیب‌شناسی روانی زندگی روزمره” می‌باشد. در این فصل فروید با این مقدمه بحث را آغاز می‌کند که مصالح معمول زبان شناختیِ ما در زبان مادری خود در برابر فراموشی ایمن شده‌اند و می‌نویسد:

 “به نظر می‌رسد که مصالح معمول (زبان شناختی) که ما در زبان مادری خود برای سخن گفتن از آن‌ها بهره می‌بریم، در برابر خطر فراموش شدن ایمن شده‌اند؛ اما همین زبان به کرات دستخوش اختلال دیگری می‌شود که به آن لغزش زبانی می‌گویند.”

و در ادامه به تبیین این اختلال‌ها یا لغزش‌های زبانی می‌پردازد.

رویا و لغزش فرویدی

فروید با تکیه بر مثال‌های متعدد نشان می‌دهد که دو اصل حاکم بر رویا، یعنی تراکم و جابه‌جایی در مورد لغزش‌های زبانی نیز صادق‌اند.
 یعنی همان طور که در رویا یک عنصر خاص می‌تواند نماد و وسیله‌ی ابراز بخش‌های گوناگونی از حیات روانی باشد یک لغزش کلامی نیز می‌تواند در ارتباط با عناصر مختلفی از حیات روانی ایجاد شده باشد. و نیزهمانطور که در رویا عنصری جای عنصری دیگر می‌نشیند در یک لغزش کلامی نیز شاهد نشستن کلمه‌ای به جای کلمه‌ی دیگر هستیم.

روانکاوی به ما نشان می‌دهد جایی برای پنهان شدن وجود ندارد

مثالی از این مورد اخیر موقعیتی است که فروید به نقل مرینگر بیان می‌کند که رئیس پارلمان اتریش که بابت اختلاف نظرهای سیاسی با فضای مجلس فعلی همدل نبوده در یکی از جلسات مهم مجلس در حالی که تعداد اعضا به حد نصاب برای شروع جلسه رسیده بودند پشت بلندگو اعلام می‌کند: «آقایان، اطلاع می‌دهم که حدنصاب کامل اعضا حاضرند و به این وسیله اختتام جلسه را اعلام می‌کنم!» (کلمه‌ای که قصد گفتن آن‌را داشت کلمه افتتاح بود). در این مورد خاص توضیح درست این است که رئیس در دل آرزو داشته که در موقعیتی باشد که بتواند ختم جلسه را اعلام کند که البته امیدی به تحقق این آرزو نبوده است. اما این فکر توامان چنان که اغلب پیش می‌آید، دست کم تا حدی به ذهن او رخنه کرده و نتیجه این بوده که “اختتام” جانشین “افتتاح” شده است؛ یعنی کلمه‌ای متضاد با آنچه رئیس قصد بیانش را داشته.

در نهایت شاید بتوان گفت یک قاعده‌ی کلی این است که در بسیاری از لغزشهای کلامی ما (یا به یک تعبیر کلی‌تر تمام آنچیزهایی که لغزش فرویدی می‌نامیم) یک عنصر مختل کننده وجود دارد که از خارج از متن گفتار ما در صحبت ما شرکت کرده و باعث لغزش می‌شود و آن عنصر چیزی نیست جز ایده‌ی ناخودآگاه و ایده‌ی سرکوب شده.

بنا به گفته‌ای: *این ما نیستیم که سخن را بیان می‌کنیم، این سخن است که ما را بیان میکند!*

اشتباهات خوانداری و لغزش قلم

در ششمین فصل از کتاب مذکور با عنوان اشتباهات خوانداری و لغزش‌های قلم، فروید بیان می‌کند با توجه به اشتباهات در خواندن و نوشتن در می‌یابیم که رویکرد کلی و مشاهداتمان در مورد اشتباهاتمان به هنگام سخن گفتن در اینجا نیز صدق می‌کند. و البته این مسئله جای تعجب هم ندارد چرا که این کارکردها با هم قرابت و نزدیکی زیادی دارند. و سپس با ارائه چندین مثال به بررسی اشتباهات و خطاهای نوشتاری و مرتبط با خواندنی که متاثر از انگیزه‌های ناهشیارند نیز می‌پردازد.

فراموشی برداشت‌ها و قصدها

در هفتمین فصل از کتاب آسیب شناسی روانی زندگی روزمره با عنوان فراموشی برداشت‌ها و قصدها فروید نتیجه‌ی تغییر ناپذیر کل مجموعه‌ی مشاهداتش را اینطور بیان می‌کند : در هر مورد، فراموشی در نهایت به دلیل وجود انگیزه‌ای ناشی از مسئله‌ای ناخوشایند تحقق یافته است. سپس با ذکر مثال‌هایی به تبیین انواع فراموشی نیات و برداشت ها می‌پردازد.

در یک پاورقی در این فصل که بعدها (سال 1910) به متن کتاب افزوده شده است آمده: ای.پیک اخیراً نقل قول‌هایی از نویسنده‌ها گردآوری کرده است، کسانی که از تاثیر عوامل عاطفی بر حافظه آگاه‌‌اند و تلاش برای جلوگیری از یادآوری خاطرات ناخوش‌آیند را درک می‌کنند. اما هیچ یک نتوانسته این پدیده و شالوده‌ی روانشناختی آن را مانند نیچه در جملات قصارش کامل و تاثیرگذار بیان کند:

حافظه‌ام می‌گوید:”من اینکار را کرده‌ام”، غرورم می‌گوید:” امکان ندارد من این کار را کرده باشم”. و این گریزناپذیر است. در پایان حافظه تسلیم می‌شود.

در ادامه‌ی این سلسله نوشته‌ها به بررسی مسئله‌ی باور به جبر و خرافات و معانی ضمنی و پنهان روانشناختی آن در ذیل معرفی کتاب “آسیب شناسی روانی زندگی روزمره” می‌پردازیم.

منتظر مقالات بعدی این مجموعه نوشته‌ها باشید.


[1]  freudian slip
به سبب اینکه فروید نخستین کسی بود که به چنین مواردی به لحاظ بالینی توجه کرد این موارد به لغزش فرویدی یا تپق‌های فرویدی معروف شدند.

بیشتر بخوانید
روانشناسی فراموشی

روانشناسی فراموشی : آسیب شناسی روانی زندگی روزمره

معرفی کتاب «آسیب شناسی روانی زندگی روزمره» نوشته‌ی زیگموند فروید

در این سلسله مطالب که در اینجا بخش اول آن (پیرامون روانشناسی فراموشی) از نظرتان می‌گذرد قصد داریم به معرفی کتاب آسیب شناسی روانی زندگی روزمره یکی از محبوب ترین آثار زیگموند فروید (به لحاظ دفعات چاپ و انتشار و ترجمه به زبان‌های مختلف) و منتشر شده در سال 1901، یعنی یک سال پس از انتشار کتاب مهم «تاویل رویا» بپردازیم.

شاید بتوان گفت برای خوانندگان مبتدی و ناآشنا با روانکاوی و علاقه‌مندان به مطالعه‌ی فروید این کتاب بهترین گزینه برای شروع سیر مطلعاتی ایشان است.

آسیب شناسی زندگی روزمره

در آسیب شناسی روانی زندگی روزمره فروید با تکیه بر مثال‌های متعدد و پرشمار از وقایع روزمره و عادی که هر آدم معمولی‌ای نیز تجربه‌شان می‌کند؛ درصدد گسترش یافته‌هایی که برای اولین بار در ارتباط با روانرنجوری‌ها کشف کرده بود با زندگی ذهنی طبیعی برمی‌آید.

بدون شک دلیل توجه خاص فروید به کردار پریشی‌ها این واقعیت بود که این نوع لغزش‌ها در کنار رویاها، به او امکان دادند که واقعیت‌هایی را که پیشتر در ارتباط با بیمارانش کشف کرده بود به عرصه‌ی زندگی ذهنی طبیعی بسط دهد.
به همین دلیل، فروید برای آشنا کردن پژوهندگان و حتی عامه‌ی مردم با یافته‌های روانکاوی، از این کردار پریشی‌ها به مثابه‌ی بهترین شرح مقدماتی بر روانکاوی بهره می‌برد.

ترجیح کردارپریشی‌ها به تاویل رویا

فروید در نوشته‌های تفسیری‌اش نیز گاهی برای شرح منظورش موارد کردارپریشی را به رویاها ترجیح می‌داد؛ رویاهایی که متضمن سازوکارهای پیچیده تر بودند و به سرعت شخص را به سمت مفاهیمی عمیق تر سوق می‌دادند.

در واقع فروید توانست بر اساس همین مثال‌ها، چیزی را شرح دهد که نظریه‌ی بنیادین تثبیت شده در تاویل رویا بود؛ وجود دو حالت کاملاً متمایز در کارکرد ذهنی، یعنی همان چیزی که فروید آن‌ها را فرایندهای اولیه و ثانویه نامید. به علاوه، باور به جبرگرایی در مورد رخدادهای ذهنی نیز با بررسی کردار پریشی‌ها به شکلی قاطعانه و قانع کننده قابل اثبات بود.

بخش اول: روانشناسی فراموشی

روانشناسی فراموشی عنوان یکی از نسخه‌های ترجمه شده‌ی کتاب حاضربه زبان فارسی است (ترجمه‌ی مهوش قویمی). شاید دلیل این انتخاب را بتوان در این مسئله جست که بخش زیادی از کتاب پیرامون انواع فراموشی و علل احتمالی روانشناختی مربوط به آن می‌گردد.

فراموشی اسامی خاص

فروید در فصل اول با عنوان فراموشی اسامی خاص به این نکته اشاره می‌کند که در کنار فراموشی‌های ساده‌ی اسامی، نمونه‌هایی از فراموشی هم وجود دارد که در آن‌ها فراموشی نتیجه‌ی سرکوب است. برای اینکه فراموشی یک اسم خاص همراه با تحریف حافظه اتفاق بیفتد وجود شرایط زیر ضروری است:

  • تمایلی برای فراموش کردن آن اسم وجود داشته باشد.
  • فرایند سرکوب کمی قبل از فراموشی آن اسم خاص رخ داده باشد.
  • امکان برقراری تداعی بیرونی میان اسم مورد نظر و عنصری که پیشتر سرکوب شده است وجود داشته باشد.

در نتیجه‌ی فراهم بودن این سه پیش‌شرط روانشناسی فراموشی ، پیرامون فراموش کردن اسامی خاص را اینطور می‌توان فهمید که: در نهایت اسمِ جانشین لغت اصلی و فراموش شده، در یک کارکرد دوگانه هم در خدمت سرکوب است و هم علیه آن. درواقع اسم جانشینِ لغت اصلی، فرد را از چیزی که می‌خواهد فراموش کند و به یاد آوردن آن به یک اندازه مطلع می‌کند.

فراموشی کلمات خارجی

در فصل دوم با عنوان فراموشی کلمات خارجی، فروید با ذکر مثال‌های بیشتر به شرح و بسط دقیق‌تر روانشناسی فراموشی می‌پردازد. در پایان این فصل نتیجه گیری نهایی ارجاع به این مشاهده است که مکانیسم و سازو کار فراموشی شامل اختلال در یک فکر به واسطه‌ی تناقض درونیِ ایجاد شده در فرد است. که این تناقض درونی نیز خود ناشی از اندیشه‌ای سرکوب شده است.

در فصل سوم با عنوان فراموشی نام‌ها و رشته‌ی کلمات، فروید می‌نویسید: “در تلاش برای پیدا کردن دلیل فراموشی جزئی در حافظه، متوجه شدم که این فراموشی به اوضاع و احوالی عمیق و درونی مربوط می‌شد و با احساسات دردناکی در نزد مخاطبم گره خورده بود.”

یا در جایی دیگر با اشاره به تجربه‌ی شخصی خودش از فراموشی اسامی خاص و تحلیل آن می‌نویسد: «با تحلیل مواردی از فراموشی اسم‌هایی که برای خودم اتفاق افتاده‌اند، تقریباً همواره مشاهده کرده‌ام که اسم فراموش شده با موضوعی مرتبط است که برای من اهمیت شخصی داشته و می‌تواند احساسات شدید و اغلب دردناکی را در من برانگیزد.»

بحث و نتیجه گیری

اتفاقات و کردارپریشی‌های روزمره و به ظاهر معصوم در بسیاری از اوقات دارای معانی ضمنی و عمیق‌تری نیز هستند و پرده از یک انگیزه‌ی ناهشیار یا سرکوب شده بر می‌دارند.

روانشناسی فراموشی با بهره گیری از مبانی نظری و ابزارهای بالینی‌ای چون، روش تداعی آزاد کوششی برای فهم این انگیزه‌ها (علت فراموشکاری) و به دنبال آن فهم عمیق تر ساز و کار ذهن بود. در ادامه‌ی این سلسله نوشته‌ها به بررسی لغزش‌های زبانی، خام دستی‌ها، اشتباهات لپی، باور به جبر و خرافات و … و معانی ضمنی و پنهان روانشناختی آنها در ذیل معرفی کتاب آسیب شناسی روانی زندگی روزمره می‌پردازیم.

منتظر مقالات بعدی این مجموعه نوشته‌ها باشید.

بیشتر بخوانید

پاتریشیا کاگلین دلاسلوا از برون ریزی (act out) در جلسه درمان می‌گوید

(قسمت پنجم پرسش و پاسخ کنفرانس دانشگاه نیومکزیکو)

در مقالۀ قبلی بخشی از مطالب مطرح شده توسط دکتر پاتریشیا کاگلین در کنفرانس دانشکدۀ پزشکی دانشگاه نیومکزیکو را با شما در میان گذاشتیم. بخش چهاردهم از این مجموعه مقالات را می‌توانید در ادامه مشاهده کنید:

سوال یکی از شرکت‌کنندگان (۷) :

من سوالی دارم. با توجه به سطح مصاحبه‌ای که شما انجام دادید. در مکالمه بین شما و بیمار، بیمار نسبت به شما سطح بالایی از خشونت را بروز داد. شما خشونت او را چطور برآورد کردید و چطور توانستید آنقدر آرام باشید و در جلسه درمان، تعادل خودتان را حفظ کنید و احساس نکنید که در خطر هستید؟

پاتریشیا: می‌شود لطفاً بگویید که دقیقاً منظورتان از این سؤال چیست؟

ادامه سؤال:

خب ما در فیلم جلسه درمان شما با این خانم، مشاهده کردیم که شما هنگام دریافت اطلاعات از این خانم بسیار خونسرد بودید. در چه مرحله‌ای از درمان شما نگاه می‌کنید و می‌بینید که بیمار آماده این است که به شما حمله کند یا با خودتان فکر می‌کنید که قرار است چه اتفاق دیگری رخ دهد و بعد… خب می‌دانيد برخی بیماران رفتار خشونت آمیزی نسبت به درمانگر خود نشان می‌دهند [پاتریشیا: متوجهم] پس اگر به این مسئله بپردازیم کار درستی انجام داده‌ایم؟

پاسخ دکتر پاتریشیا کاگلین به سؤال (۷) :

مطمئناً. این نکته، نکته بسیار مهمی است. وقتی افراد واقعاً به شکلی خشونت آمیز برون ریزی می‌کنند و به انسان‌های دیگر حمله می‌کنند، معمولاً دچار برخی انواع اختلالات شناختی هستند، مگر اینکه این بیماران، بیمارانی سایکوپت باشند. درست است؟ آنچه اتقاق می‌افتد این است که احساسات در بیماران شروع به بیدار شدن می‌کنند و در نتیجه، این بیماران از نظر شناختی به هم می‌ریزند و بعد از اینکه رفتاری پرخاشگرانه از خود بروز دادند معمولاً می‌گویند: ” نمی‌دانم چه اتفاقی افتاد! ” .

من فقط می‌دانم که جلوی چشمانم را خون گرفت و قبل از اینکه بفهمم دارم چه کار می‌کنم، دیدم که دستانم را دور گلوی طرف مقابل پیچانده‌ام. بنابراین، شما همیشه باید چشمان تیزبینی داشته باشید و دقت کنید. هنگام مشاهده فیلم جلسه درمان من با این خانم توجه کردید که من به این مسئله نزدیک نشدم تا زمانی که اضطراب او در کانال عضلات مخطط بروز پیدا کرد و تا آنجایی که به این درک رسیدیم که داشتیم با هم چه کاری را انجام می‌دادیم.

به یاد می‌آورید که وقتی بیمار گفت: “خب، یک دقیقه صبر کنید. منظورتان چیست؟ منظورتان این است که رفتاری که می‌خواهم انجام دهم شبیه رفتاری باشد که در ذهنم تصور کردم؟”. درست است؟ بنابراین، او به وضوح می‌دانست که ما داشتیم در مورد یک خیال‌پردازی صحبت می‌کردیم، نه در مورد کاری که قرار بود او واقعاً انجام دهد و به طرز جالبی، فراهم کردن این مسیر و ایجاد فضایی امن برای اینکه بتوانیم در این فضا به تمام احساساتی نگاه کنیم که برای بیمار بی‌نهایت آزاردهنده هستند آن هم بدون اینکه مجبور باشیم در این مورد کاری انجام دهیم، بدون اینکه بیمار این احساسات را در خودش بریزد و دست به خودتخریبی بزند و قطعاً بدون اینکه این احساسات را به عمل تبدیل کند و به سرعت بر اساس این احساسات رفتار کند امن‌ترین کاری است که می‌توانید انجام دهید. درست است؟

چون همه افراد دیگری که این زن با آنها صحبت کرده بود، نمی‌خواستند به او نزدیک شوند. حتی تجلیات چهره‌ای این بیمار گاهی اوقات به نوعی عجیب و غریب و ترسناک می‌شد. منظورم این است که این  موضوع به سؤال قبلی شما در مورد کار کردن در فضای انتقالی برمی‌گردد. تجربهٔ من می‌گوید بیماران بی‌نهایت قدردان این واقعیت هستند که شما به عنوان درمانگرشان تمایل دارید به نوعی همراه با آنها وارد این جهنم شوید و این احساسات دشوار را تاب بیاورید و بعد همراه با آنها از این فضا خارج شوید.

نگاه کردن به تمام این احساسات آن هم بدون اینکه هیچ گونه اتفاق بدی رخ دهد، باعث ایجاد یک تجربهٔ هیجانی اصلاحی در بیمار می‌شود. در واقع، رخ دادن همین اتفاقات در اتاق درمان است که باعث می‌شود ارتباطی اصیل بین بیمار و درمانگر شکل بگیرد. اما هنگام انجام ارزیابی لحظه به لحظه، باید بسیار دقت کنید و مطمئن شوید که اضطراب بیمار از طریق کانال عضلات مخطط تخلیه می‌شود و کارکردهای شناختی او مختل نشده باشد؛ چون اگر بیمار دچار آشوب شناختی شده باشد، می‌تواند خطرناک شود اما اگر واقعاً به طور کامل در کنار شما حضور داشته باشند و دچار آشوب شناختی نشده باشند و همچنین اگر به طور واضح بدانید که تکلیف درمانی چیست، خطری وجود نخواهد داشت. با این حال، درمانگر در چنین شرایطی مضطرب می‌شود چون واقعاً هم نگاه کردن به این احساسات بسیار اضطراب‌برانگیز است.

من فکر می‌کنم این موضوع دیگری است که بارها شاهد بوده‌ام و دوست دارم امتحانش کنم؛ اینکه به نظر می‌رسد درمانگرانی که از جلسات درمان خود بهترین نتایج را می‌گیرند در چنین شرایطی اضطراب خیلی کمی دارند. هیچ راه دیگری برای انجام این کار وجود ندارد. بیماران نیز این را احساس می‌کنند. بنابراین، اگر بیماران متوجه اضطراب شما شوند، به سمت نگاه کردن به احساسات خود پیش نمی‌روند.

برای مطالعۀ ادامۀ این مطلب، منتظر مقالات بعدی در سایت ما باشید. در ادامه این مجموعه مقالات نیز تعداد دیگری از سوالات مطرح شده توسط شرکت کنندگان در این کنفرانس را مشاهده خواهید کرد. علاوه بر این، پاسخ های داده شده به این سوالات توسط دکتر پاتریشیا کاگلین را نیز مشاهده خواهید کرد.

بیشتر بخوانید